محل تبلیغات شما

 

              فصل سی و چهارم                        

این روند باعث خوشحالی بسیار زیاد قربانعلی وهمه شیرمردان و اهالی شهر شده بود صد البته اگر اینگونه موارد برای سرگروه بسیارمهم بود وسعی میکرد بفهد این اتفاق وابسته به چه عاملی هست. رضا هم که همیشه درتمام زندگی یاد گرفته بود چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم کند این مهم را دریافتهبود و به نحو احسن انجام وظیفه میکرد بطوریکه قربانعلی از دسته ای که به رضا سپردهبود کاملا خیالش جمع بود از طرف دیگر هم  تمامبچه های گروه چشمشان به تصمیمات رضا  بود.رضابعلتاینکه تمام هم و غمَش را در این راه گذاشته بود و هیچ وابستگی نداشت ضمن اینکههوائی که از دیدار و نجات مادر و خواهرش در سرش بود و ضمنا بسیار باهوش و فراستبود و میخواست خودش را به هر جوری در دل قربانعلی خان جا کند همه و همه باعث شدهبود که از او یک سرگروه فوق العاده بسازد . رضا اولین موردی را که مد نظر داشتشجاعت بود او به خود قول داده بود که هرگز پا پس نکشد و برای رسیدن به مقصود ازهیچ جانفشانی دریغ نکند در هر حمله تا جائی که میشد در قلب گروه راهن میرفت کمکم ترس برایش بی معنی شده بود او حتی به این فکر کرده بود که اگر اسیر شود بهبزرگترین دست آوردی که آرزویش را داشت رسیده بود او پیش خود فکر کرده بود اگرشانسش بزند و اسیر شود میتواند در میان گروه راهن در حقیقت نفوذ کند و شاید ازاین راه از مادر و خواهرش نشانی پیدا کند این فکر را قربانعلی هم  به او گفته بود .کم کم داشت شگردهائی را تجربهمیکرد که کمتر کسی به فکرش رسیده بود . او بی آنکه به قربانعلی و کس دیگریاطلاعاتی بدهد با مسئولیت خودش سه نفر از بچه ها که یکی از آنها علی دوست نزدیکشبود را با حیله و نیرنگ وارد گروه راهن کرده بود . حسابی به آنها تعلیم دادهبود که نقاط ضعف و قدرت راهن را کشف کنند . و مدت به مدت او را در جریانبگذارند ضمنا به علی سفارش مخصوصی هم کرده بود او از علی خواسته بود تا جائیکهبرایش امکان دارد ببیند با ن و دخترانی که گرفته اند چه کرده اند . به علی گفتهبود من دنبال کسانی میگردم که خودم هم امیدی به یافتنشان ندارم مثل اینست که در یکانبار کاه دنبال سوزن بگردم ولی آنها حدود پانزده سال پیش احتمالا یده شده اندخودم میدانم که این کار ساده ای نیست بدان که برای من حکم زندگیم را دارد علی رادر ماجرای زله و گم شده خواهر و مادرش گذاشته بود. به علی گفتم میدانم که اینتقاضائی بزرگی هست هرچند این ماموریتی که بتودادم کاملا درراستای پیروزی جوانمرداناست ولی اگر توانستی در این مشکل منهم کمکم کن  . موفقیت تو برای من بیش از آنکه فکر میکنیاهمیت دارد میدانم بسیار سخت است ولی خوب تو سعی خودت را بکن . با نشانی مختصری کهداشت علی را آگاه کرده بود .رضا در نهایت  با وعده و وعیدهائی هم که به آن سه نفر هم ازجانب خودش و هم از طرف قربانعلی خان داده بود توانست این برنامه را آنطور کهمیخواست طراحی وبهره برداری کند. این سه نفر طوری عمل کردندکه درحقیقت قربانعلیوقتی فهمید ازخوشحال نمیدانست چه بکند.تنها کاری که کرد رضارا سرگروه کل کرد ومحمدرضای اززیرآوار در آمده حالا دیگر شده بود رضا خان و دست راست قربانعلی خان . تمامامور گروه شیرمردان درشهرپیرو و گوش به فرمان قربانعلی خان و در کوه و کمر گوش بهفرمان رضا خان بودند . رضا از مردی و مردانگی پا جای پای قربانعلی گذاشته بود وهرروزگروهبا درایت وپشتکاروعشقی که به سرش بود قویتر و کارآمدتر میشد . یواش یواش گروهراهن حضورشان در شهر کمرنگ تر میشد و فقط به باجگیری از کاروانها و مسافرانی کهاز جاده برای زیارت به مشهد دررفت و آمد بودند بسنده میشد . صد البته رضا داشتبرنامه ای درست میکرد که شر این گروه را در گوره راهها و راهها هم کم کند ولیمنتظربود تاخبرکامل را ازسه نفوذی که به گروه راهن داخل کرده بودبگیرد.زیرامیترسید که اگر آنها را تارو مار کند ردمادر وخواهرش راهم گم کند.هرچند اوگاهگاهیفکرمیکرد که امیدی به یافتن آنها پس از گذشت اینهمه سال نباشد ولی او تا اینجایراه راآمده بودمیخواست کاررا به انتها برساند مبادا بعدها پشیمان شود .چیزی نگذشتکه خبری که برای رضا آمد هرچند ناخوش آیند بود ولی حد اقل این بود که او حالا بااین خبر میتوانست دامنه فعالیتش را توسعه دهد .

زمان زیادی از اسارت مادر و خواهر رضا گذشته بودو تحقیق و سر در آوردن از سرنوشت آنها کار ساده ای به نظر نمیرسید . علی دوست رضاتمام کوشش و توانش را به کار برد که ردی از این دو نفر پیدا کند .چون هم ذاتابسیار زیاد به رضا علاقه داشت و دوم اینکه میدانست این عمل باعث پیشرفتش درگروهشیرمردان میشود. بالاخره با تمام سعی و تلاشی که علی کرد گره از این مشکل بازشد.مادررضابا یک بیماری سخت از دنیا رفته بود و خواهرش را یکی از سرگروههای راهن به زنیگرفته بود . عذرا خواهر رضا هم بعد از سالها زندگی با آن راهزن بعد ازسه سال پیشبا یک بیماری صعب العلاج درگیر شد . نهایتان به مرگش منتهی شد . یعنی به قول آنکهبرای علی از حال و روز عذرا تعریف کرد گفت ماه عذرا همیشه مریض بود و طولی نکشیدکه به علت آنکه هیچ دسترسی به دکترو دوا و معالجه نبود در عنفوان جوانی از ایندنیا رفت . علت اینکه علی ودو نفوذی دیگر نتوانسته بود ند به سرعت به پیدا کردن وخبرآوردن از خانواده رضا به او بدهند هم این بوده که مادر و خواهرش خیلی زود فوت کردهبودند و درحقتیقت چون زمان زیادی از حضورشان گذشته بود دیگر کسی آنها را نه بهخاطر میاورد و نه میشناخت . با این خبر که علی برای رضا آورده بودرضا چندین روزوشب حال و روز درستی نداشت ولی حد اقل این بود که دیگر میدانست چه باید بکند .فعالیت رضا آنچنان بعد از این آگاهی زیاد شده بود که قربانعلی راهی جز این ندید کهحضور رضا را در خانه اش پر رنگتر کند . او حیف میدید که رضا را ازدست بدهد .قربانعلی باندازه ی چشمش رضا را دوست داشت. پس تصمیم گرفت بهرشکلی شده رضا رابهخانوده و خودش وابسته کند . چون فکر میکرد اگر این کار را نکند حالا که رضا فهمیدهکه دیگر پای خواهر و مادرش در بین نیست ممکن است پروازی شود این بود که با حساب وکتابهائی که پیش خودش کرد و راههای زیادی را که د ذهنش زیروروکرد باین نتیجه رسیدکه که مرضیه 13 ساله یعنی دختر بزرگش را به عقد رضای 23 ساله در آورد . مرضیه رضارا کم و بیش در خانه دیده بود و آنچنان با میل و رضا به این ازدواج تن داد که حتیبرای قربانعلی و زنش هم عجیب بود .البته بیشتر از آنکه مرضیه به ظاهر رضا توجهداشته باشد تحت تاثیرحرفها وتعریفهائی که همیشه پدرش ازرضا کرده بودقرار گرفته بود.قربانعلیازرضاآنچنان ستایش میکرد که برای مرضیه واطرافیانش یک قدیس ازهرجهت ساخته بود.میگفتدست راست من رضاست.این حرفها درعلاقه ی مرضیه به رضابی تاثیر نبود .

تقریبا زندگی"داستان دوبرادر سید(فصل سی و هفتم )

تقریبا زندگی"داستان دوبرادر سید(فصل بفصل سی و ششم )

تقریبا زندگی"داستان دوبرادر سید(فصل سی و پنجم )

رضا ,هم ,قربانعلی ,علی ,کند ,کرده ,بود و ,بود که ,کرده بود ,بود او ,از این

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

. *** همه جوره *** Sylvia's info نمایندگی ام دی اف MDF بیرجند mortdamarkens فرزانگانیا Jennifer's receptions catacentde دانلود فیلم جدید با لینک مستقیم اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها