محل تبلیغات شما
  فصل سی و سوم

زندگی درکنار کسانیکه از همه نظر با رضا تفاوتداشتند بسیار برای او سخت بود . زمانهائی میشد که از راهی که انتخاب کرده بودپشیمان میشد و فکر میکرد بهتر است از نیمه راه برگردد و قید پیدا کرده خانواده اشرا بزند ولی وقتی در خیال به آنها فکر میکرد و خود را در کنار آنها در حالیکهنجاتشان داده میدید و چشمش را به صورتشان میدوخت و خلاصه سیری در عالم رویا میکردتاب و تحملش تمام میشد وفکرمیکرد این مردانگی نیست . الان ممکن است کاری ازدستش برآید و اگر انجام ندهد زندگی بعد از این برایش تر از زهر خواهد شد . شاید نتواندآنها را پیدا کند و نجاتشان بدهد این فرق میکند با این موقعیت که اکنون امکانیافتن آن هست . ضمن اینکه وقتی نگاه به جوانانی میکرد که از او کوچکتر هستند و باچه شجاعتی تمام مشکلات را تحمل میکنند به خودش نهیب میزد که رضا باش و نشان بده کهمرد بودن خودش ارزشی ندارد باید نشان بدهی که میتوانی پشت تمام سختی ها را به خاکبمالی . خلاصه رضا دراین افکارروزهای خوشی را نداشت. یواش یواش دو سه تا دوست همبین جوانان شیر مرد پیدا کرد . جعفر و محمود و پس از مدتی علی هم به این جمع کوچکاضافه شد . سه تاشان بچه های بسیار خوبی بودند . البته تمام افرادی که انجا بودندهمه از نظر جثه و بنیه با رضا قابل قیاس نبودند . ولی از طرفی رضا احساس میکردچیزهائی از اینها یاد میگیرد که حتی در سربازی نتوانسته بود بیاموزد.

جعفر پسر ولیخان ملاک بزرگ  در شهر نیشابور بود . انگیزه ی او برای پیوستنبه شیرمردان این بود که در یورشهائی که گروه راهن به شهر کرده بودند  خسارات بسیار زیاد و غیر قابل جبران به املاک  تمام مردم و خصوصا پدرش خورده بود وزمانیکه پدرشدرمقام مقابله و دفاع بر آمده بود با قنداق تفنگِ یکی از همین ناجوانمران ضربه یبسیار کاری و شدیدی به کمر پدرش خورده بود .ورنج پدر در حقیقت زندگی انها را دگرگونکرده بود . جعفر سه برادر و سه خواهر دیگر هم داشت . وقتی پدرش را دکترها از درمانجواب کردند و گفتند راهی ندارد و باید با این درد کنار بیاید و تا آخر عمر از کمربه پائین فلج خواهد بود جعفر که فرزند بزرگ ولیخان بود به جبران این فاجعه که باعثشده بود شاهد رنج پدر و خانواده  باشد. کمربه تلافی گرفته بود . او میخواست به جبران این نامردی که در حق آنهاو همشهریانششده به گروه جوانمردان بپیوندد او بچشم خودش رنج پدر را میدید او دیده بود  که قبل از این فاجعه ولیخان مردی چابک وبسیارفعال بود. کسی بود که هماره پناه بی پناهان بود سزاوار نبود  حالا به این روزافتاده باشد از همان زمان جعفر تصمیمشرا گرفته بودتا شاید به این وسیله انتقام پدرش را از آنها بگیرد . در حقیقت وقتیرضا پای درد دل هرکدام از بچه ها می نشست کم و بیش آمده بودند که شر این گروه رااز سر شهرشان کم کنند . هرکدام به طریقی از آنها زخم خورده بودند. البته کسانی همبودند که فقط برای گذران زندگی زن و فرزندانشان به این گروه پیوسته بودند . چونقربانعلی خان به هرکس که وارد گروه میشد اگر نیاز مالی داشت قول میداد که زندگیخانواده شان را تامین کند و همین کار هم در عین جوانمردی انجام میداد . قربانعلیخان به نیکنامی بسیار مشهور بود و اینهم از شانس رضا بود که در اولین قدم به خانهاو راه پیدا کرده بود .

محمود دوست دیگر رضا هم خودداستانی داشت . اوزندگی بسیار سختی را گذرانده بود در زمینهای اطراف نیشابور عملگی میکرد  زندگی آنچنان برایش سخت شده بود که وقتی به گوشقربانعلی خان رسید که او در ازاء شوهر دادن دختر کوچکش به مردی میانسال برای گذرانزندگی حاضر شده به او پیشنها د همکاری داد این دری که به روی محمود باز شده بود برایاو مثل یک هدیه آسمانی بود زیرا از آن ببعد خیالش از طرف زن و سه بچه اش جمع شدهبود .تمام افراد شیر مردان قربانعلی را مثل پدرشان دوست داشتند او نمونه یکجوانمرد بود در بیشتر حملات و در گیریها خودش اول خط مبارزه بود هرگز دستورینمیداد که خودش را از مهلکه دور نگهدارد . قربانعلی دو دختر داشت به نام مرضیه ومریم . و یک پسر به نام عادل. عادل بسیار کوچک بود . مرضیه حدود ده سال و مریم پنجساله بود . قربانعلی خیلی بسته زندگی نمیکرد تمام زندگیش را همه میدانستند میگفتاگر کسی به من گفت که چه شرایطی دارم منهم باید با او صادق باشم روی این حسابزندگی بسته ای نداشت .

زمان به سرعت برق و باد میگذردسه سال بود کهرضا به گروه شیر مردان پیوسته بود در طی این سه سال چندین بار بین این دو گروهدرگیری سختی رخ داده بود البته همیشه زد و خورد کم و بیش در بینشان بود مثلا وقتیگروه و یا دسته و یا مسافرانی قصد عبورداشتند شیرمردان گوش به زنگ بودند که موردحمله و سرقت راهن واقع نشوند و بهمین طریق راهن گوش به زنگ بودند که بزنند وببرند . خوب معلوم بود که گاهی این دسته و گاهی آن دسته برنده میشدند . ایندرگیریها برای رضای تازه کار یک تجربه به حساب میامد . ولی دو تا حمله صورت گرفتکه بسیار مهلک بود و تازه رضا متوجه شد که این حملات چقدر مرگ بار است .در زدوخوردهای بیرون شهر معمولا کسی کشته نمیشد . و ضمنا اغلب هم شیرمردان پیروز میدانبودند ولی در حملاتی که راهن به شهر میکردند معمولا هم کشته داشت که بیشتر ازاهالی شهر بودند چون اولاحمله ناگهانی بود ومردم عادی  هم مثل آنها میدان دیده نبودند ضمن اینکه تمامسعی مردان خانواده این بود که از زن و بچه هایشان دفاع کنند و با آنکه هیچ اطلاعیاز مبارزه نداشتند با دست خالی و یا گاه سلاحی سرد  از خانه و زندگی بیرون میزدند و این کارشان خودبه پیشواز گرگ رفتن بود و بهترین فرصت برای راهن که ضرب شستی نشان شیر مردانبدهند . پس ازهیچ بیرحمی و قساواتی رویگرادان نبودند . خلاصه جمع و جور کردن وپیروز شدن شیرمردان درشهر بسیارسخت بود برای همین هم راهن وقتی میخواستند ضربهای کاری به شیرمردان بزنند اغلب به شهر شبیخون میزدند . در این دو حمله خونین کهرضا هم شاهد آن بود حمله اول را راهن تاجائیکه توانسته بودند زدند و بردند وحسابی زهره چشم  از مردم وشیرمردان گرفتندولی در حمله بعد نتوانسته بودند خیلی به داخل شهر نفوذ کنند . این برای گروه هجومکننده بسیار ناگوار بود . از قرار گویا احساس کرده بودند که باید در گروه شیرمرداناتفاقهائی افتاده باشد که آنها توانسته اند در چنین حمله ای که اکثر موفقیت باآنها بود حالا حریف  اینقدر قدرت پیدا کردهو راه را بر آنان بسته اند .از آنجا که  وقتییک گروه به ضعف خود پی میبرد گروه دیگر به قدرت خود دلگرم میشد با این حملههمانطور که مهاجمان از قدرت رو به فزونی شیرمردان متعجب بود در مقابل گروهقربانعلی خان متوجه شده بودند که راهن دیگرمثل قبل نمیتوانند به آنها صدمهبزنند . ودرحقیقت درمقابل آنها کم میاورند این به آن جهت بودکه هم این بارکشته یکمتربجا مانده بود و هم راهن بسیار زود به درگیری پایان داده بودند. یکی از بچهها که نقش نفوذی رادرگروه متخاصم داشت به گوش قربانعلی رسانده بود که از تعدادحمله وران بسیار کم شده است .

تقریبا زندگی"داستان دوبرادر سید(فصل سی و هفتم )

تقریبا زندگی"داستان دوبرادر سید(فصل بفصل سی و ششم )

تقریبا زندگی"داستان دوبرادر سید(فصل سی و پنجم )

بودند ,گروه ,هم ,رضا ,زندگی ,راهن ,بود که ,بودند که ,به این ,بود و ,قربانعلی خان ,برای گذران زندگی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

... هر چی میخوای به من بگو roebiscibogg چِنُ وِن طراحی سایت - سئو تحلیل بورس "تیزبین" neufreeswoodbgu لینک باکس هاپو retivertmi Tisha's style hiholiday